lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

برف بازی

        یه روز برفی خیلی سرد مهتا خانوم در حیاط خونه مشغول برف بازی و لذت بردن . (بقیه عکسها در ادامه مطلب)   مهتا عاشق برف و برف بازی به حدی که با گریه باید بیاریمش خونه .                 ...
27 آذر 1391

برای دخترم

تو دختر متولد شدی برای همیشه پاک بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه زیبا بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه لطیف بودن (ادامه مطلب) تو دختر متولد شدی برای همیشه پاک بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه زیبا بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه لطیف بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه عشق ورزیدن تو دختر متولد شدی برای همیشه محبوب بودن تو دختر متولد شدی برای آرام کردن قلب های نا آرام تو دختر متولد شدی برای معنا دادن به زندگانی یک مرد تو دختر متولد شدی برای همیشه عفیف بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه در صحنه بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه مهربان بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه صبور بودن تو ...
21 آذر 1391

پروژه تپل کردن مهتا

              مهتا در پی مریضی های مکرر و همین طور سابقه همیشگی دچار کمبود وزن و ضعیفی شدید شده بود . به همین دلیل مدام گریه میکرد و بهانه میگرفت و میخواست که بغلش کنم دیگه تو خونه اجازه نداشتم بدون حظور و اجازه مهتا تکون بخورم حتی برای غذا درست کردن هم مهتا رو  در حالی که مدام غر میزد  پاهاش رو میکوبید به کابینت و با گریه میخواست که بغلش کنم درست میکردم . خلاصه دورانی داشتیم ما اگه میگفت بیا کنارم بشین باید میشستم اگرنه ... یه دفعه  اراده میکرد که دراز بکشه و تلویزیون تماشا کنه  وبه من هم دستور میدادکه کنارم بخواب اگر این کار رو نمیکردم زمین و زمان رو ب...
20 آذر 1391

مهتا در برج میلاد

        از زمانی که برج میلاد افتتاح شده قرار بود ما یه روز به دیدن برج بریم .اما این یه روز نمی دونم چرا نمیومد تا اینکه بالاخره در تاریخ 9 آذر ماه 91 مصادف با سالگرد ازدواجمون به همراه مهتا خانوم ناز نازی موفق به دیدار آسمان خراش تهران شدیم .(بقیه در ادامه مطلب )    از زمانی که برج میلاد افتتاح شده قرار بود ما یه روز به دیدن برج بریم .اما این یه روز نمی دونم چرا نمیومد تا اینکه بالاخره در تاریخ 9 آذر ماه 91 مصادف با سالگرد ازدواجمون به همراه مهتا خانوم ناز نازی موفق به دیدار آسمان خراش تهران شدیم . توی راه برای مهتا تعریف میکردیم میخوایم بریم بالای همون برجی که همیشه از کنارش رد میشیم و...
10 آذر 1391

دختر نقاش من

      مهتا حسابی به نقاشی علاقه پیدا کرده وجدیدا صورت میکشه و بسته به احوالات من یا خودش اونها رو خندون یا ناراحت میکشه . باتوجه به سنش خیلی خوب نقاشی میکنه سعی میکنم تا طرح های ساده مثل ماهی یا میوه ها رو یادش بدم , مهتا هم تقریبا شبیه اونها رو میکشه .البته رنگها رو هم خوب بلده و  با مداد رنگی هاش نقاشی ها  رو رنگ میکنه (البته رنگ که چه عرض کنم خط خطی میکنه ) (بقیه نقاشی ها در ادامه مطلب)               این هم طرح یه ماهی                ...
5 آذر 1391

محرم91

           ماه محرم شروع شد ما هر شب به اتفاق بابا یاسر به مسجد محل می رفتیم . مهتا هم شدیدا به این مراسم اشتیاق نشون می داد . یه شب به نمایشگاه کربلا رفتیم اونجا ماکت حرم امام حسین(ع) وحضرت عباس (ع) روگذاشته بودن و چه ماهرانه تمام ریزه کاری ها رو درست کرده بودتد در گوشه دیگه ای از نمایشگاه صحنه جنگ وروز عاشورا بود و سپاه امام حسین (,ع) و در مقابل لشکر دشمن .در گوشه ای هم گهواره علی اصغر بود و در کنار آن کبوتری که به گلویش تیر خورده بود . مهتا با دیدن این صحنه شروع به سوال پرسیدن کرد که چرا این جوری شده ؟ کی بهش تیر زده و خلاصه اینکه تا چند روز بعد هچنان سوال می پرسید و خیلی دقیق به پاسخ ما گو...
3 آذر 1391

سفر مشهد

اوایل آبان ماه بود که به همراه خانواده پدری مهتا (مامان جون و باباجون و عمو علیرضا و عمو حمید ) به مشهد سفر کردیم .مهتا برای این سفر هیجان زیادی داشت چون قرار بود با(بقیه در ادامه مطلب) اوایل آبان ماه بود که به همراه خانواده پدری مهتا (مامان جون و باباجون و عمو علیرضا و عمو حمید ) به مشهد سفر کردیم .مهتا برای این سفر هیجان زیادی داشت چون قرار بود با قطار به مسافرت بریم . به محض وارد شدن به قطار مهتا محو تماشای قطار شده بود و با دقت خاصی همه جا رو بررسی میکرد .بعد از گذشت مدتی که همه چیز عادی شد دوباره شروع کرد به سوال پرسیدن و شیطنت های همیشگی سرگرمی دیگه مهتا راه رفتن بین راهرو های قطار بود چون از یک جا نشستن زود خسته میشد . متاسفانه بعد...
15 آبان 1391
1